نوشته هایی که هرگز خوانده نشد-

نوشته هایی که هرگز خوانده نشد

معرفی کتاب نوشته هایی که هرگز خوانده نشد

مجموعه ای از سیزده داستان است با موضع های متنوع و قالبهای بیانی متفاوت. در این کتاب سعی شده است انتخاب و چینش داستان ها به شکلی باشد که هر خواننده ای با هر نوع سلیقه و میزان سواد ادبی، دست کم با تعدادی داستانها ارتباط برقرار کند و از خواندن آن ها لذت ببرد.

از متن کتاب:

هف‌هش ملیون تمن مگه کم پولیه؟ به عمرِ بابام این‌قده پول ندیدم .... اصلاً از کجا معلوم بتونم دُرُس‌حسابی بشمارش؟ ... اوووه. چه چیزایی که نمی‌شه باهاش خرید؛ چه کارایی که نمی‌شه باهاش کرد؛ چه زندگی‌ای؛ چه عشقی؛ شاهونه!...

صدای ترمز ماشین رشتۀ افکارش را بُرید. پرت شد جلو. مردِ چاق غرید: چه خبرته؛ می‌خوای یکی دیگه بذاری رو دست‌مون؟ حواس‌تو جمع کن!

راننده جواب نداد. هنوز حال‌اش جا نیامده بود. رنگ‌اش پریده بود. لب‌هاش را به‌هم فشار می‌داد. دوباره ماشین را راه انداخت. از تو آینه پیشانی، چشم، ابرو و کمی از دماغ‌اش پیدا بود. رو پیشانی‌اش چین افتاده بود. ابروهاش گره خورده بود. چشم‌هاش باز بود اما انگار جایی را نمی‌دید. حواس‌اش جمع نبود. مردِ چاق گفت: شکرِ خدا چیزی نشده که؛ یه زخم‌ِ جزئیه، پانسمون‌ش می‌کنن زود خوب می‌شه. چرا این‌قده هول کردی؟

جواب داد: آخه بچه‌س. نمی‌تونم ببینم بچه‌ای درد می‌کشه، هرقدرم دردش کم باشه.

مردِ چاق خندید: پس بیا این‌ور تا من بشینم پشتِ فرمون!

نه. حواسم هس.

راننده ساکت ماند و دوباره رفت تو فکر. عبدالعلی رو صندلی عقب، کنار پیرمرد دراز شده، سرش را گذاشته بود رو زانوی او. یک‌ریز عزوچز می‌کرد؛ اشک می‌ریخت و می‌نالید: آی پام؛ آی بابا جون پام. پام درد می‌کنه. درد می‌کنه!

فهرست مطالب

هفت هشت میلیون تومان پول‌ِ نقد
درآغوش‌ِخیال
گور
مردها با هم می‌میرند
جاده
کوچه
محکوم
نوشته‌هایی که هرگز خوانده نشد
نیستی
نیزه‌های نور
شاید شب به آخر نرسد
مادر همه‌‌ی ما
از پشت‌ِ پنجره

نوشته هایی که هرگز خوانده نشد
نوشته هایی که هرگز خوانده نشد